حکومت در نگاه علی(ع)
شگفت انگیز تر از ماجرای عقیل..ماجرای آن شخصی است.که در دل شب به خانه ما آمد..آنهم با هدیه ای و ظرفی سربسته که در آن معجونی بود.چه غذایی که آنرا دشمن می داشتم.گویی که بالعاب دهان و استفراغ مار عجین شده بود.
در این لحظه از او پرسیدم که آیا این هدیه است؟!زکاه.. است؟!یا صدقه..؟!که همه ی اینها بر ما خاندان پیامبر حرام است.
پاسخ داد..نه این است و نه آن بلکه هدیه است.
گفتم ..مادرت به عزایت بنشیند..آیا از راه دین خدا وارد شده ای تا به این وسیله مرا بفریبی!!
عقلت کم شده!!جن زده شده ای!!یا دیوانه گشتی؟!!
بخدا قسم اگر همه ی جهان /هفت اقلیم/را با آنچه زیر آسمانهای آنست به من ببخشید تا شاید خدای را عصیان کرده و از دهان مورچه ای پوست جوی را بگیرم هرگز چنین نخواهم کرد..چرا که دنیای شما در نظر من ناچیز تر از برگ جویده شده در دهان ملخی است.